یادداشت

حلقه مفقوده

ستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعالستاره غیر فعال
 

محمد قوچانی

عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی ایران و سردبیر روزنامه سازندگی

 

قصه‌ی «قائم‌مقام» قصه‌ای است ناتمام که هم مصداقِ «کلمه الحق یراد به الباطل» است و هم جلوه‌ای از پیچیده‌ترین و مدرن‌ترین شیوه‌ی سانسور در فیلم مستندی(؟!) که مدعی عبور از سانسور است.

می‌توان با نگاهی مثبت و حداقلی، همین که گروهی از اصولگرایان جوان به جای دشنام با ادب و احترام و البته براساس پژوهش به تاریخ پرداخته‌اند را ستود و از این تغییر رویکرد استقبال کرد گرچه به لحاظ فنی و تکنیکی فیلم به شدت تخت و متن محور و گفتارگراست و اثری از بیان هنری و سینمایی در آن دیده نمی‌شود و رویکرد آن به مرحوم آیت‌الله منتظری بیش از آنکه اکتشافی و تحقیقی باشند افشاگرانه است و این ضعف ساختاری آن را از مرتبه‌ی یک مستند هنری به نوعی پروپاگاندای تصویری فرو می‌کاهد. اما از گروهی که پیش از این در آثار مطبوعاتی و سینمایی خود جانبدارتر بودند «قائم‌مقام» اثری و کاری اثرگذارتر به نظر می‌رسد.*

قصه‌ی «قائم‌مقام» اما قصه‌ای است ناتمام چراکه فصل مهمی از داستان عزل آیت‌الله منتظری را فرو می‌گذارد و آن را عمدا سانسور می‌کند و با وجود دو فصل مهم در علت‌یابی عزل قائم‌مقام فراز سوم (و به گمان ما اصلی) را به کل کنار می‌گذارد:

داستان سیدمهدی هاشمی و داستان منافقین دو ضلع اصلی مثلث عزل آقای منتظری است. در هر دو داستان حقیقت‌های روشنی وجود دارد:

سیدمهدی هاشمی به لحاظ سیاسی و فکری یکی از تندروترین جریان‌های سیاسی -مذهبی تاریخ معاصر ایران است که چه در ترورهای قبل از انقلاب و چه در حوادث بعد از انقلاب از منظرِ منطق اعتدال و عقلانیت سیاسی جایی برای دفاع ندارد. گرچه حتی چنین متهم و مجرمی دارای حقوقی است اما به استناد متون و گفتارها و رفتارهایی که از سیدمهدی هاشمی برجا مانده است می‌توان این گفتار احمد منتظری در گفت‌وگو با مجله‌ی «رمز عبور» (ارگان همین دوستان مستندساز) را تکرار کرد که نمی‌توان هیچ ارادتی به سیدمهدی هاشمی داشت. التقاط اسلام‌گرایی و گونه‌ای از چپ‌گرایی متاثر از سوسیالیسم و حتی مارکسیسم پنهان و به طور مشخص‌ تروتسکیسم در سیدمهدی هاشمی عیان است. طرز تفکری که معتقد به «انقلاب مدام» و «انقلاب جهانی» و طرفدار انترناسیونالیسم انقلابی بود. همین ایدئولوژی التقاطی و انحرافی قبل از انقلاب به او جسارت خشونت و ترور را می‌داد تا دستور حذف افرادی (ولو محافظه‌کار) را صادر کند و همین ایدئولوژی افراطی و اولترا انقلابی سیدمهدی هاشمی را به فهمی نادرست از مفهوم «صدور انقلاب» بعد از انقلاب هدایت کرد. نهضت‌های ظاهرا آزادیبخش سیدمهدی هاشمی – به اقتضای سنت مرحوم محمد منتظری – بدترین شکل صدور انقلاب بود که با وجود شباهت با شعارها و برنامه‌های سران انقلاب به مرور زمان از آن فاصله گرفت و در ارتباط با وخیم‌ترین گرایش‌های اسلامیستی در جهان عرب و گرایش‌های سویتی (شوروی‌گرایانه) مانند معمر قذافی به یک راه انحرافی در انقلاب اسلامی بدل شد. بخشی از مشکلات سیدمهدی هاشمی «معرفتی» بود و در جزوه‌های کوچکی که از او درباره‌ی شهادت، شهادت‌طلبی، استشهاد و... بر جای مانده یا در روش‌های تفسیری او از قرآن مجید قابل ردیابی است و بخشی از مشکلات او «خصلتی» بود که در هژمونی‌طلبی، توطئه‌گری، مرید و مرادبازی، نفوذ و پیچیده‌گری سیاسی شخص او دیده می‌شد و در نهایت به بهای جانش تمام شد. اما از جان سیدمهدی مهم‌تر کاری بود که او با حرمت و اعتبار آیت‌الله منتظری کرد:

داستان مک فارلین حلقه‌ی مفقوده‌ی قصه‌ی قائم‌مقام است که در یکصد دقیقه‌ی فیلم به آن اشاره‌ای در خور نمی‌شود. این در حالی است که افشاگری جریان سیدمهدی هاشمی در ماجرای مک فارلین بیش از همه‌ی اقدامات دیگر او بر ضد منافع ملی ایران بود. هرچند که رسیدگی حقوقی به این مسئله دارای آدابی است اما به لحاظ سیاسی به هیچ‌وجه نباید آن را کوچک گماشت. در واقع ما حکم صادر نمی‌کنیم اما نقد می‌کنیم که جریان سیدمهدی با این کار خواسته یا ناخواسته علیه منافع ملی ایران عمل کردند. جالب اینجاست که به طرز عجیبی همین روزها شبکه تلویزیونی BBC فارسی با حسن صبرا مدیر مجله‌ی لبنانی الشراع مصاحبه‌ای انجام داد که در آن مدیر مجله و متهم ردیف یک افشای ماجرا برای اولین بار رسما از نقش روسیه و سوریه و نیز سیدمهدی هاشمی در افشای مذاکرات ایران و آمریکا در نیمه‌ی دهه‌ی 60 پرده برمی‌داشت. این افشاگری – که آیت‌ا لله منتظری در خاطراتش عاملیت سیدمهدی هاشمی در آن را تایید کرده است – البته در معرض گمانه‌زنی‌های مختلفی قرار دارد. برخی حتی اسرائیلی‌ها را در افشای ماجرا سهیم بلکه دارای سهم اصلی می‌دانند چراکه متوجه شده بودند با ایجاد خط مستقیم مذاکره میان ایران و آمریکا نه فقط اتحاد جماهیر شوروی که رژیم صهیونیستی اسرائیل هم ضرر خواهد کرد و البته در همه تحلیل‌ها و خبرها و روایت‌ها نقش جریان سیدمهدی در افشای ماجرا تایید شده است؛ گرچه گاه او را بازی خورده و گاه بازی‌ساز می‌دانند. سیدمهدی هاشمی از این جهت ماجرایی را لو داد که در صورت نهان ماندن می‌توانست سرنوشت جنگ ایران و عراق را تغییر دهد. ایران پس از یک جنگ فرسایشی در برابر عراق که روسیه شوروی و ایالات متحده آمریکا هر دو از او حمایت می‌کردند دچار بحران و توقف در پیشبرد جنگ شده بود. تنها راه نبرد با تانک‌های روسی سلاح‌های آمریکایی بود ضمن آنکه ساختار ارتش ایران در دوره‌ی پهلوی براساس فناوری آمریکایی بود. هیچ مذاکره‌ای در این سطح – دست کم تا نتیجه – نباید علنی می‌شد و برخلاف تصور اولیه آیت‌الله منتظری، امام از آغاز در جریان این مذاکرات بود و فقط آیت‌الله منتظری از آن مطلع نبود که از طریق برخی افراد نظیر امید نجف‌آبادی در جریان قرار گرفتند اما همه نهادهای اصلی کشور؛ اعم از دولت (به ریاست میرحسین موسوی)، مجلس (به ریاست اکبر هاشمی‌رفسنجانی) و نیز سپاه در جریان داستان بودند و براساس این استراتژی در کوتاه‌مدت ایران توانست موقعیت خود را در جبهه‌های جنگ بازسازی کند و به پیروزی نزدیک شود. اما افشاگری سیدمهدی ایران را به موقعیت سابق در جنگ بازگرداند و در عمل به سود عراق و حتی اسرائیل عمل کرد.

اما چرا تهیه‌کنندگان مستند قائم‌مقام این فصل از پرونده امنیتی سیدمهدی را نادیده گرفته‌اند؟ بی‌شک این قطعه گم‌شده پازل از غفلت آنان نیست چراکه آنان در نشریات خود بارها به ماجرای مک‌فارلین پرداخته‌اند جالب اینجاست که این دوستان در سلسله نشریات رمز عبور که در دوره‌ی محمود احمدی‌نژاد به ضمیمه‌ی روزنامه‌ی رسمی دولت؛ ایران منتشر می‌شد با گروهی از محافظه‌کاران قدیمی که پرونده مک فارلین را پیگیری می‌کردند مکررا گفت‌وگو کرده‌اند. منظور همان نمایندگانی بودند که در مجلس دوم نامه‌ی سوال از وزیر امور خارجه دکتر علی‌اکبر ولایتی را امضا کردند و خواستار افشای ماجرای مک فارلین در صحن پارلمان شدند و با هشدار امام و جمله‌ی مشهور «این تذهبون...» مواجه شدند این افراد طیفی از جریان راست نزدیک به حسن آیت بودند که علقه‌هایی به قائم‌مقام رهبری هم داشتند و برخی مانند جلال‌الدین فارسی از دوستان شهید محمد منتظری بودند یا مانند ابراهیم اسرافیلیان همشهری حسن آیت و نجف‌آبادی بودند و پس از هشدار امام دیگر به مجلس راه نیافتند. از این افراد جالب‌تر چهره‌های راستگراتری مانند احمد کاشانی نماینده مجلس دوم و عضو حزب زحمتکشان بودند که در همان سال‌ها به جرم تحریک ارتش علیه سپاه بازداشت شدند و در دوره‌ی محمود احمدی‌نژاد در روزنامه‌ی دولت؛ ایران همین اصولگرایان جوان با او مصاحبه کردند و تلاش کردند این جریان مشکوک را احیا کنند.

این یادآوری نشان می‌دهد که نمی‌توان به این دوستان اتهام ناآگاهی از ماجرای مک‌فارلین را زد اما آنان این قطعه مهم از اتهامات سیدمهدی هاشمی را سانسور کرده‌اند چون به نظر می‌رسد با فکر سیاسی او همذات‌پنداری دارند.

مک فارلین مانند برجام یک گام مهم در سیاست خارجی ایران بود و گرچه می‌توان به شیوه انجام و فرجام آن ایراداتی گرفت اما می‌توانست در میان‌مدت مسائل جدی سیاست خارجی ایران را حل کند. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی با ارزیابی معتدل و معقول از روابط بین‌الملل به پیروزی رسید. رفتار انقلاب در برابر آمریکا تا 13 آبان 1358 کاملا حساب‌شده بود. طرح نخست‌وزیری بازرگان از سوی امام، آمریکا را از اقدام علیه انقلاب برحذر می‌‌داشت. انقلاب اسلامی استکبارستیز و ضداستیلای خارجی بود اما استیلا و استکبار را فقط در ایالات متحده آمریکا منحصر نمی‌دانست. آمریکا و شوروی هر دو دشمن ایران بودند. رژیم بعثی عراق با اسلحه و تحت رژیم مستشاری روس‌ها با ایران می‌جنگید. صدام سوسیالیست بود و البته تسخیر سفارت آمریکا در تهران بدون شک در ائتلاف آمریکا و شوروی علیه ایران نقش کلیدی داشت متاسفانه اقدامات جریان چپ اسلامی در هر دو صورت طیف سیدمحمدموسوی‌خوئینی‌ها و طیف سیدمهدی هاشمی در درون حاکمیت جمهوری اسلامی این ائتلاف را روز به روز بزرگتر می‌ساخت. در اینجا یک جریان سیاسی دیگر بود که در برابر دو جناح چپ اسلامی وقت قرار داشت: جریان راست معتدل و میانه‌ای که معتقد بود قبل از صدور انقلاب اسلامی باید جمهوری اسلامی را ساخت و آنگاه با روش‌های فرهنگی و سیاسی و تبلیغی ارزش‌های انقلاب اسلامی را صادر کرد. در عرصه عمومی آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی و آیت‌الله دکتر بهشتی نماد این جریان بودند که با وجود دل‌بستگی به جناح چپ، به توازن آن با جناح راست معتقد بودند در درون بیت آیت‌الله منتظری نیز این مرحوم آیت‌الله ربانی املشی بود (عضو ارشد حزب جمهوری اسلامی) که با تندروی‌های جریان سیدمهدی هاشمی مخالف بود. نه فقط سیدمهدی که به روایت خاطرات آیت‌الله منتظری، آقای ربانی املشی به عنوان یک فقیه سنتی انقلابی با تندروی‌های مرحوم محمد منتظری هم مخالف بود و درباره‌ی کنترل آن با آیت‌الله منتظری مذاکره می‌کرد.

شهید محمد در آن زمان به شدت ضدمهندس بازرگان، ضددکتر بهشتی، ضد نهضت آزادی و حزب جمهوری اسلامی بود. علی‌رغم نقش معمر قذافی در شهادت (احتمالی) امام موسی‌صدر در پی بهبود روابط ایران و لیبی آن هم با زور و اصرار بود و به نظر می‌رسید که توانسته است آقای منتظری را همراه خود سازد. این در حالی بود که دفتر امام خمینی به علل فکری و دلایلی دیگر حاضر به بهبود رابطه با لیبی (به عنوان نماد کشورهای تندروی عرب) دست‌کم تا روشن شدن تکلیف امام موسی صدر نبود. با شهادت محمد منتظری جریان سیدمهدی هاشمی پرچمدار ایده‌ی او؛ نهضت‌های آزادیبخش شدند و با مرگ مشکوک آیت‌الله ربانی املشی قدرت بیشتری هم گرفتند و یکی از مهمترین موانع هژمونی ایشان برداشته شد. البته دفتر آیت‌الله منتظری همچنان متکثر و متنوع می‌ماند و افرادی با گرایش‌های مختلف در درون آن وجود داشتند اما فقدان آیت‌الله ربانی‌املشی و کم‌رنگ شدن حاج احمد منتظری یک مسئله جدی بود. فیلم قائم‌مقام نه‌تنها به این خلأ قدرت تاریخی بی‌اعتناست بلکه کشف مهم خود را فرو می‌گذارد. کشف مهم و قابل تقدیر فیلم شخصیت مستقل و معتدل احمد منتظری است که البته تهیه‌کنندگان فیلم ارزش آن را پاس نمی‌دارند.

احمد منتظری که سال گذشته به سبب عوارض انتشار فایل صوتی آیت‌الله منتظری درباره‌ی اعدام منافقین در صدر خبرها قرار گرفت چهره‌ی مغفول‌مانده دفتر آقای منتظری است که در فیلم قائم‌مقام رونمایی می‌شود. در حالی که فرزندان علمای بزرگ دست‌کم به تولیت میراث پدر مفتخرند و اگر ردای مرجعیت نپوشند یا کرسی درس برپا ندارند در تقدیس پدر کوتاهی نمی‌کند حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ احمد منتظری به سادگی (اما نه از سر ساده‌لوحی) به منتقدان پدرش می‌گوید هر انسانی نقطه ضعفی دارد و نقطه ضعف آیت‌الله منتظری، سیدمهدی هاشمی بود. داوری درباره‌ی صحت این داوری را باید برعهده نزدیکان آیت‌الله گذاشت و گرچه نباید کاتولیک‌تر از پاپ شد اما باب بحث را باید باز گذاشت اما آنچه مهم است حریت و آزادگی احمد منتظری در حق پدری است که امروزه گروهی از چپ‌های سابق و اصلاح‌طلبان کنونی – که خود در عزل آیت‌الله منتظری دستی داشتند – در دفاع از آن مرحوم در جلوی صف قرار گرفته‌اند و در پی یک قدیس – البته مرده – می‌گردند!

احمد منتظری اما بی‌هراس از طعنه دوستان و یاران سخنی را می‌گوید که گویی از همان دهه‌ی 60 به پدر می‌گفت. او البته داماد آیت‌الله ربانی املشی است اما به عنوان فرد مستقل حتی پس از درگذشت پدر همسرش در به عضویت حزب جمهوری اسلامی ماند و با طیف راست حاکمیت -که در آن زمان از طیف چپ معتدل‌تر بودند- رابطه خوبی داشت. جناح راست در دهه‌ی 60 مخالف دولتی شدن اقتصاد، سرکوب بازار، حاکمیت دولت بر حوزه و تنش‌زایی در روابط خارجی بود. دست‌کم مبانی اقتصادی فقه آیت‌الله منتظری به این جریان نزدیک بود و با وجود دولت‌گرایی آن مرحوم در اندیشه سیاسی در اندیشه اقتصادی مخالف رادیکالیسم بود. به همین علت در مجموع جناح راست دهه‌ی 60 در عزل آیت‌الله منتظری کمتر از جناح چپ دهه 60 نقش داشت.

جناح راست البته خصم سیدمهدی هاشمی بود اما حساب آیت‌الله منتظری را از سیدمهدی هاشمی جدا می‌کرد و این مسئله را می‌توان در مطالب مجله‌ی نور علم ارگان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم (به مدیریت شیخ محمد یزدی) ردیابی کرد. در درون این طیف افرادی مانند آیت‌الله ربانی املشی از اولین افرادی بودند که حقوق متهمان در زندان را پیگیری می‌کردند. اما همان‌طور که فیلم به صورت گذرا و غیرموثر نشان می‌دهد این طیف از پیرامون آیت‌الله منتظری حذف شد. گرچه احمد منتطری با پدر سخن بسیار می‌گفت و بر دور ساختن سیدمهدی هاشمی از دفتر تاکید داشت اما حوادث به گونه‌ای پیش رفت که تنها پس از دوران قائم‌مقامی، احمد منتظری مشاور اصلی پدر شد.

قائم‌مقام جریان سوم در مواجهه با آیت‌الله منتظری را سانسور می‌کند. در حالی که سعی می‌شود سیدمهدی هاشمی و سیدهادی هاشمی را خط قرمز آیت‌الله نشان دهد و در حالی که خود موضع نقد بلکه نفی ایشان را دارد و در حالی که از دوقطبی شیفتگان و مخالفان منتظری سخن می‌گوید جریان سوم را حذف می‌کند: جریانی که آقای منتظری را دوست داشت؛ اما نقد هم داشت. برخورد مستند قائم‌مقام با یاران آیت‌الله مانند عمادالدین باقی کاملا ابزاری است. به شهادت متن کامل مصاحبه باقی – که در سایت تاریخ ایرانی منتشر شده است – کم‌اهمیت‌ترین بخش‌های سخن او در مصاحبه‌های فیلم آمده است و به شیوه‌ی تزویرگونه‌ای این پرسش تاریخی که نامه‌های آقای منتظری درباره‌ی منافقین چگونه در همان روزهای سایه روشن عزل سر از BBC درآورد و فرآیند عزل را نهایی کرد، به بیت نسبت داده شده است. اما سوال تاریخی روشن است: چه کسانی از تشدید اختلاف میان رهبری و قائم‌مقام رهبری سود می‌جستند که با افشای اسرار نظام می‌کوشیدند مرحوم منتظری را خائن بسازند؟

جای این سخن در اینجا نیست اما چاره‌ای نیست که بگوییم هم امام خمینی و هم آیت‌الله منتظری به درستی با قائم‌مقامی ایشان مخالف بودند چراکه قائم‌مقامی نه عنوانی قانونی بود و نه به مصلحت خود آیت‌الله منتظری. اما همان جریانی که بعدا متهم اصلی عزل آیت‌الله شد، در آن زمان از نگرانی رهبری مرحوم آیت‌الله گلپایگانی و حاکمیت جریان راست سنتی سعی کرد موجه‌ترین و عالم‌ترین مجتهد و فقیه انقلابی یعنی آیت‌الله منتظری را نامزد رهبری کند تا رهبری انقلاب از مدار یاران امام خارج نشود. اما غافل از آنکه با این کار حساسیت‌ها را به اوج می‌رساند و غافل از آنکه یک جریان افراطی دیگر در زیر پوست این انتخاب قدرت می‌گیرد.

آنچه رخ داد نبرد «دو چپ» بود: چپ اسلامی به روایت افرادی مانند رهبر دانشجویان پیرو خط امام و چپ اسلامی به روایت سیدمهدی هاشمی و هر دو غرب‌ستیز بودند و چون نظام جمهوری اسلامی براساس منطق حکومت به این نتیجه رسید که از میزان تنش با غرب کم کند و دست‌کم میان غرب و شرق توازن برپا کند و میان اسرائیل و آمریکا تفاوت قائل شود، مشکوک‌ترین دست‌ها بازی را بر هم زدند. در فقدان هژمونی جریان راست معتدل چه در بیت آیت‌الله منتظری چه در کلیت حکومت این «جنگ دو چپ» ماجرا را تا نهایت پیش برد و ایران و اسلام و انقلاب و جمهوری از آن آسیب جدی دید. تضاد مرحوم سیداحمد خمینی و سیدهادی هاشمی هم به جایی رسید که هر دو جریان حذف شدند و تلاش رجال سیاسی معتدل مانند رئیس وقت جمهور و رئیس وقت مجلس و نیز حجت‌الاسلام والمسلمین احمد منتظری برای حفظ آیت‌الله منتظری در حاکمیت هم به جایی نرسید.

«قائم‌مقام» اما اگر فقط یک ارزش داشته باشد آن ایجاد مجال برای گزارش این نوع روایت‌هاست. به شرط آن‌که آنها را بی‌پاسخ و ابتر نگذارد و دور نزند. موضع آیت‌الله منتظری چه درباره‌ی جریان سیدمهدی هاشمی اگرچه قابل نقد است اما غیرقابل فهم نیست. درباره‌ی سیدمهدی آنچه آیت‌الله انجام داد آمیزه‌ای از دفاع از حقوق متهم، علقه‌های عاطفی و خانوادگی و احساس توطئه بود که البته از مبنای موضع آقای احمد منتظری مورد نقد است. درباره‌ی منافقین نیز نباید تردیدی داشت که شخص آیت‌الله منتظری همواره با این جریان التقاطی، انحرافی و افراطی مخالف بود. از داستان فتوای نجس و پاکی در زندان تا شهادت محمد منتظری و نیز تروریسم و جنگ‌های ایذایی و از همه بدتر به بیگانه بردن آنان. اما آنچه در فیلم وجود ندارد بلکه سانسور شده است تحول فکری مرحوم منتظری از نظریه‌پرداز دولت اسلامی به نظریه‌پرداز حقوق انسان است. اینکه فقط چند دیدار و اطلاعیه نهضت آزادی را سبب انحراف (به تاکید فیلم) فقیه عالیقدر بدانیم ساده کردن ماجراست. می‌توان به این اکتفای موضوع از منظر حقوق خرده گرفت و گفت جواب جنگ، جنگ و جواب سیاست، سیاست است. فیلم حتی می‌توانست با نشان دادن حملات منافقین به خاک ایران در فاصله پذیرش قطعنامه تا خاتمه جنگ بر قوت استدلال خود بیافزاید اما تلخیص ماجرا به لیبرال‌هایی که خود اولین قربانیان منافقین در دولت موقت بودند یکی دیگر از سانسورهای تاریخی فیلم است.

با وجود این ایجاد فضایی برای شکل‌گیری جریان سوم در برخورد با آیت‌الله منتظری محصول ناخودآگاه ساخت قائم‌مقام بوده است. این جریان در برابر دو جریان اصلی قرار دارد:

اول، تقدیس‌کنندگان آیت‌الله منتظری که گروهی از آنان به سبب علقه عاطفی و رابطه فکری اخلاص دارند اما گروهی در جنگ قدرت به دنبال پرچمی هستند که روزگاری خود آن را به زیر آوردند. از قاتلان شهید محمد منتظری تا رخنه‌کنندگان در اطراف ایشان و تا رقیبان درون گفتمانی ایشان در دهه 60 در این صف قرار دارند.

دوم، تقبیح‌کنندگان آیت‌الله منتظری که گرچه در دهه‌ی 60 نمی‌خواستند وارد تقابل با ایشان شوند اما اکنون به این تقابل و تقبیح افتخار می‌کنند و در آن راه انصاف را نمی‌پیمایند. نسبت دادن آمیزه‌ای از توهین‌ها و تحقیرها و تخریب‌ها مانند ساده‌لوحی از این دست رفتارهاست.

جریان سوم اما تحلیلگران آیت‌الله منتظری هستند. آنان این فقیه شیعه را چه در سیاست چه در شریعت و چه در حکمت واجد ارزش‌هایی می‌دانند که قابل تحسین است و حتی امام بر تداوم حضور ایشان در حوزه تاکید کردند اما به خصوص در سیاست ایشان را در خور نقدهایی می‌دانند. شاید اگر روزگاری برای این جریان امکان ساخت فیلم‌هایی مانند قائم مقام به وجود آید ضمن آنکه سطح انتقادی آن کم نباشد اما در نقد و بررسی راه منصفانه‌تری را بپیمایند. در نقد آیت‌الله منتظری تلاش برای ادغام شخصیت ایشان با سیدمهدی هاشمی (که نهایتا محدود به یک دوره پنج سال از حیات سیاسی و فکری بیش از 60 ساله آیت‌الله منتظری است) کار نادرستی است.

منتظریِ «قبل از انقلاب»، «در حکومت» و «پس از حکومت» هر کدام منتظری‌ای است که در خور بررسی جداگانه‌ای است. تنها راه فهم درست آیت‌الله منتظری آن است که منتظری را منهای سیدمهدی هاشمی نقد و بررسی کنیم و با همین عیار مواجهه آن مرحوم با سیدمهدی هاشمی را نقد کنیم نه آنکه از موضع سیدمهدی هاشمی به نقد آیت‌الله منتظری بپردازیم! اینکه جز یک حمله کلی و کوتاه در نقد نظریه نهضت‌های آزادیبخش و علت مخالفت نظام جمهوری اسلامی با این نظر و ریشه‌های آن در یک فیلم 100 دقیقه‌ای سخن نگوییم فرو کاستن ماجرای عزل قائم مقام به یک جنگ قدرت است. جریان سوم اما با سیدمهدی هاشمی اختلاف تاکتیکی نداشت. اختلاف فکری داشت همان چیزی که آیت‌الله منتظری در دوران پساسیدمهدی هاشمی بر آن تاکید می‌کرد: اعتدال سیاسی و فکری و دینی... در واقع اتفاقا با منطق آیت‌الله منتظری (به‌خصوص منتظری متأخر) می‌توان سیدمهدی را نقد کرد اما با منطق سیدمهدی نمی‌توان سیدمهدی را نقد کرد و اگر بخواهیم در حق انقلاب اسلامی و آیت‌الله منتظری خدمتی انجام دهیم و انصافی به خرج دهیم جدایی این دو طرز تفکر از یکدیگر است. اتفاقی که اگر در دهه 60 رخ می‌داد آن داستان تلخ رخ نمی‌داد.

داستان تندروهایی مانند سیدمهدی هاشمی یک داستان تاریخی نیست؛ یک جریان سیاسی است که به اشکال پنهان و پیچیده همواره وجود دارند تنها از لباسی به لباس دیگر و از جناحی به جناح دیگر نقل مکان می‌کنند. گاه حتی ممکن است دو جریان متضاد؛ شبیه هم شوند چنان که مجاهدین خلق (منافقین) و جریان سیدمهدی هاشمی شبیه هم شدند. داستان قائم‌مقام تمام شد اما داستان انقلاب تمام نشده است. انقلاب اسلامی ایران به عنوان حرکتی تاریخی همواره در خطر بازتولید جریان‌هایی است که به نام انقلاب اسلامی علیه جمهوری اسلامی و به نام نهضت علیه حکومت و به نام حقیقت علیه مصلحت می‌شورند. برای نقد این خطر باید فکر آن را نقد کرد نه فقط فرد آن را و این داستان اصلی است که قائم‌مقام آن را سانسور می‌کند.

پی‌نوشت:

* اخیرا و به صورت اتفاقی در شبکه‌ی مستند سیما یکی از ساخته‌های مشابه این اصولگرایان جوان درباره‌ی فوتبال و سیاست به نام «فوتبال علیه دشمن» (برگرفته از نام کتاب سایمون کوپر به ترجمه‌ی عادل فردوسی‌پور) را دیدم که هم خود فیلم به شدت بی‌انصافانه بود و هم جلسه‌ی نقد و بررسی آن که با حضور و اجرای کارگردان آن فیلم و فیلم قائم‌‌مقام برگزار شد بسیار ناجوانمردانه (در حق عصر اصلاحات) به نظر می‌رسید. نکته جالب میهمان آن برنامه؛ داریوش مصطفوی بود که انتقام عزل خویش از ریاست فدراسیون فوتبال را از سیدمحمد خاتمی و محسن صفایی‌ فراهانی یکجا و بدون کوچکترین ارجاعی به فیلم مورد نظر گرفت!

حزب کارگزاران سازندگی

تماس با ما

آدرس: تهران، خیابان پاسداران، انتهای نگارستان پنجم، پلاک 8

تلفن: 22841608 (021)

ایمیل: info @ kargozaran.net

نقشه

کارگزاران در شبکه های اجتماعی